شایلی گیگیلوشایلی گیگیلو، تا این لحظه: 15 سال و 15 روز سن داره

شایلی دردانهء چشم آبی....

شایلی در پارک شادی 2

سلام گلم... دیشب تو و من و بابا جون رفتیم پارک شادی.. سلام گلم... دیشب تو و من و بابا جون رفتیم پارک شادی.. اینقدر از سوار شدن اسباب بازیها لذت بردی که نگووو. من بیشتر از تو کیف میکردم و برات دلقک بازی در میاوردم که از سر و صدای دستگاهها نترسی... ...
30 بهمن 1389

تدارک تولد شایلی جونم

سلام به دختر نازنینم. دلم میخواد برای روز تولدت برات لباس عروسکی بگیرم... سلام به دختر نازنینم. دلم میخواد برای روز تولدت برات لباس عروسکی بگیرم... اگرخدا بخواد و بندهء خدا هم بخواد وما بریم به این مسافرتی که 2 ماهه تو راهش گیر کردیم.... از همونجا برات یه دست لباس عروسکی ( نمیدونم بهش چی میگن از اون لباسهائی که مدل حیواناته...) میخرم. اگر هم نشه باید ببینم توی تهران کجا میفروشن؟؟؟؟ خیلی دلم میخواد امسال تولدت چند تا عکس خوشگل با لباسهای زنبوری یا خرگوشی ازت بگیرم .... امیدوارم گیر بیارم . البته فکر نکنم مثل پارسال برات تولد آنچنانی بگیرم ولی با یک جمع کوچیک دو سه نفره هم میشه برای تو یه یادگار...
30 بهمن 1389

پروژهء حمام رفتن بنده

سلام دختر نازم تازگیها حموم رفتنت تبدیل به یک پروژهء نفس گیر شده... سلام دختر نازم تازگیها حموم رفتنت تبدیل به یک پروژهء نفس گیر شده. کلا آب بازی رو خیلی دوست داری. تا همین یکی دو ماه پبش لذت میبردی بری حموم آب بازی کنی البته موقع سر شستنت که میرسید خیلی گریه میکردی. خیلی اوقات هم با وجودی که اب رو یواشکی از پشت سرت میریختم و جلوی سرت رو هم با دست پاک میکردم و آب رو نمیریختم توی صورتت تا توی گوشت نره اما متاسفانه اغلب گوش درد میگرفتی. وای که هر چی تلاش میکردم فایده ای نداشت.ودر هر صورت گریه هاتو داشتی. بتازگی یه راه حل خوب البته برای خودم پیدا کردم البته برای تو اصلا خوشایند نیست... دستهام رو میذارم رو...
29 بهمن 1389

من متولد فروردين ماهم

سلام دختر نازم... امروز داشتم توی سایتهائی که به وبلاگها خدمات میدن میگشتم نظرم به خصوصیات ماه تولدت جلب شد... سلام دختر نازم... امروز داشتم توی سایتهائی که به وبلاگها خدمات میدن میگشتم نظرم به خصوصیات ماه تولدت جلب شد... مشخّصات كلي متولدين فروردين ماه: پرجنب و جوش ، فعّال ، عجول ، رك و بي‌پروا ، زود عكس‌العمل نشان مي‌دهد، لايق و كاردان ، عاشق قدرت ، بي‌صبر و طاقت ، قادر است مدّتها تنها باشد ، اهل امر و نهي ، طرّاح ، اهل هيجان ، حادثه‌جو ، پرتوقّع ، رياست مآب ، با اعتماد به نفس ،  سازنده ، به گذشته فكر نمي‌كند ، جوانتر از سن...
29 بهمن 1389

اسباب بازی من

سلام ... میخواستم توی این پست از عمه ناهید جون  برای اسباب بازیهای زیبائی که برای شایلی آورده تشکر ویژه داشته باشم... البته همه ء عمه ها... عمه خاطره... عمه ماندانا... عمه نازیلا هم عاشقش هستند....یه دونه خاله کوچولو هم که خیلی عاشقشه... کلا شایلی به اسباب بازیهاش مخصوصا اگر حس کنجکاویش رو درگیر کنه خیلی علاقه داره... از این یکی که خیلی خوشش میاد... سلام ... میخواستم توی این پست از عمه ناهید جون  برای اسباب بازیهای زیبائی که برای شایلی آورده تشکر ویژه داشته باشم... البته همه ء عمه ها... عمه خاطره... عمه ماندانا... عمه نازیلا هم عاشقش هستند....یه دونه خاله کوچولو هم که خیلی عاشقشه... کلا شایلی به اسباب بازیهاش مخصوصا...
28 بهمن 1389

برای دخترم...

  سلام دخترم... سلام عسلم   تا امروز فکر کنم 3 روزی میشه که خیلی با افکارم درگیرم. خیلی دلم میخواست الان بزرگ بودی و برات درد دل میکردم... و ازون چیزی که خیلی فکرمو مشغول کرده برات میگفتم... اشکالی نداره... الان با تصور اینکه تو وقتی بزرگ شدی و اینو میخونی و میفهمی برات مینویسم...   سلام دخترم... سلام عسلم     تا امروز فکر کنم 3 روزی میشه که خیلی با افکارم درگیرم. خیلی دلم میخواست الان بزرگ بودی و برات درد دل میکردم... و ازون چیزی که خیلی فکرمو مشغول کرده برات میگفتم... اشکالی نداره... الان با تصور اینکه تو وقتی بزرگ شدی و اینو میخونی و میفهمی برات ...
28 بهمن 1389

شایلی و بالماسکه !

اینم شایلی جونمه....... 3 شب پیش ازش عکس گرفتم...   اینم شایلی جونمه....... 3 شب پیش ازش عکس گرفتم... داشت برای مامانش ژست میگرفت بعدشم گیرداد که گردنبند مامانش رو بندازه گردنش منم براش گردنبد و دستبند خودش رو انداختم... این یک واقعهء تاریخیه که شایلی اجازه داد به دست و گردنش چیزی بندازم. .... قربونش بشم الهی... دالی... قربون دستات بشم الهی... ماشاا... ...
28 بهمن 1389

بالاخره لباسهای قشنگم رسید...

(بنده این پست رو دیشب ساعت 2  نوشتم ولی الان دیدم که یادم رفته از حالت چرکنویس خارجش کنم تا نمایش داده بشه....بقول شایلی  اااده ه یعنی عجب! )   شایلی میگه ::::  سلام مامانی........سلام پدر.......ممنون از لباسهای قشنگم....من خیلی خوشحال شدم اول یه جفت از کفشهام رو پوشیدم بعدشم این بلوزم رو....دیگه هم درش نمیارم !!!!!!!!! آخه بعد از 3 هفته بالاخره از راه دووووووووووووررررررررررر  رسیدن دیگه...... مامانی وپدر عزیزم میدونم با وجودی که اونور دنیا هستین ولی همیشه دلتون با منه........ . ببخشید اگر قیافم بهم ریختست آخه داشتم میخوابیدم ...
25 بهمن 1389

روز اول در بیمارستان...

** سلام ازهمهء دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی تشکر میکنم که اینقدر به شایلی جونم لطف دارین... از اونجا که من دیگه با وبلاگ قبلی شایلی کار نمیکنم باید یکسری مطالب رو منتقل کنم ....   دلم میخواد امروز از روز بدنیا اومدنش بگم.... از اسمش که تقریبا بعد از 3 ماهگیش که فهمیدیم دختره تااااااا 9 ماهگیش داشتیم دنبال اسمی با معنی زیبا.... جدید ... و 2 بخشی میگشتیم!... نمیخواستیم اسم چند بخشی و طولانی باشه.   شایلی در لغت نامهء دهخدا :   الماس کوچک/ تک و بی همتا --- >> نام دختر اینم دستبند روز تولدش....     اطلاعاتی که  در کارت نوزا...
23 بهمن 1389

اینجا چه خبره

امروز مامانم خیلی حوصلهء شیرین کاریهای منو داره هااااااااااااااا .... منم دارم با مداد های آرایشی مامانم نقاشی میکنم... اشکال نداره ه ه ه ه ه ه ..... نگران نشین.... مامانم پاکش میکنه ه ه ه ...     ...
22 بهمن 1389